-
دانلود کتاب تاریخ طبری
سهشنبه 27 مرداد 1388 22:30
جلد اول جلد دوم جلد سوم جلد چهارم جلد پنجم جلد ششم جلد هفتم جلد هشتم جلد نهم جلد دهم جلد یازدهم جلد دوازدهم جلد سیزدهم جلد چهاردهم جلد پانزدهم جلد شانزدهم جلد هفدهم
-
قلعه ی عشق
یکشنبه 3 شهریور 1387 13:01
دوش دیدم تن بی سری را بر سر در قلعه ی عشق به دار آویختند؛ ترسیدم، به خود که آمدم سرم بر تن نبود، به دنبال سر خود گشتم، نیافتم به این طرف و آن طرف دویدم، خسته شدم تنم را رها کردم ،سرم را رها کردم، به دنبال راهی برای فرارمی گشتم، بازنیافتم عالم عجیبی بود، حس غریبی داشتم در راه پسرانی دیدم چشم نداشتند، عده ای را دیدم قلب...
-
خسرو شکیبایی
یکشنبه 30 تیر 1387 14:43
چی بگم ؟ چی میتونم بگم؟ چی میشه کرد،حقیقت تلخه ... انا لله و انا الیه راجعون خدایش بیامورزد
-
مرگ عشق
پنجشنبه 30 خرداد 1387 18:38
الان اونقد از زندگی سیرم که برا مردن حاضرم تو صف وایسم. کاش هیچ وقت دیگه مهر کسی به دلم نیفته...
-
دیوانه منم ،من که روم خانه به خانه
جمعه 19 بهمن 1386 05:23
الان بعد چند ماه اومدم وبلاگمو آبدیت کنم، خودم خجالت می کشم، منی که عشقم وبلاگ نویسی بود. الانم با اینترنت ایرانسل اومدم ،دیدم از اون موقع 10 هزار تا بازدید داشته، دارم با گوشی send میکنم عذاب وجدانم کم شه. قربونتون برم:-)
-
کمی با من مدارا کن
دوشنبه 22 مرداد 1386 21:48
کمی با من مدارا کن کمی با من مدارا کن که خود را با تو بشناسم من گم را تو پیدا کن تو را از شب جدا کردم تو را از قصه آوردم نمی شد با تو بد باشم نمی شد از تو برگردم نه از برگم نه از جنگل نه از باران نه از شبنم نه آن تعمیدی رودم نه آن مریم ترین مریم منم همسقف دیروزی که عطر خانگی دارد که دستان تو را باید به شام سفره بسپارد...
-
تنهایی
شنبه 9 تیر 1386 10:29
تنهایی واژه ای که همیشه با بغض گفته شد شب شب تاریک و ظلمانی - عشقی کور - رهایی بی معناست به دنبالت می گردم حتی کوچکترین نشانی از تو نمانده - خیلی ها حتی اسمت را هم فراموش کردن کجایند مردانی که دم از شرف و معرفت می زدند.هان . . .! همش دروغ دیوانه کننده است دنیایی رو تصور کنید که توش دوستی معناشو از دست داده - رفاقت ها...
-
مرگ زندگی
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 10:51
-
یادی از مرحوم آغاسی
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 10:44
نمی دانم چه در سر دارم امشب زدم بر سیم آخر دیگر امشب زآهم صد هزاران ناله خیزد بیابان در بیابان لاله خیزد ۩ زموج ناله ام عرش الهی شود در بحر حیرت همچو ماهی اگر آه می کشم طوفان برآید امان از آتشی کز جان برآید ۩ بسوزاند زمین و آسمان را نگه دارد تکاپوی زمان را یکی گوید سرا پا عیب دارم یکی گویدزبا از غیب دارم ۩ نمی دانم چه...
-
خودم
سهشنبه 11 اردیبهشت 1386 16:57
فقط می دونم که دارم دیونه میشم ... شاید هم تا حالا شدم! دیگه نمیخوام باشم . . . ای کاش هیچ وقت نبودم . . . هیچ وقت
-
اینم بمونه !
سهشنبه 11 اردیبهشت 1386 16:46
-
اینم بمونه
سهشنبه 28 فروردین 1386 17:56
- تا دیروز می گفتن دوست دخترامروز می گن داف ۲ - تا دیروز موهاشنو با ژل سیخ می کردن امروز با اندوگراف ۳ - تا دیروز ابروهاشونو بر می داشتن امروز تاتو می کنن 4- تا دیروز رو کاغذ کاهی شماره مینوشتن امروز بیزینس کارت می دن 5- تا دیرزتریاک رو چراغ نفتی دود می کردن امروز رو شومینه ۶ - تا دیروز تو کوچه بنبست قرار می ذاشتن...
-
زندگی نامه حسین پناهی
سهشنبه 7 فروردین 1386 01:51
پناهى در سال ۱۳۳۵ در روستاى دژکوب از شهرستان یاسوج متولد شد. تحصیلات هنرى پناهى مربوط به حضور کوتاه او در جامعه هنرى آناهیتا است. چندى نیز در کسوت یک طلبه در حوزه علمیه قم حضور داشته است. پناهى در اواخر دهه پنجاه به تهران آمد و با اجراى تلویزیونى متن نمایشى خود، «یک گل و بهار» با بازى حسین محب اهرى و مرحوم مقبلى کار...
-
اینم بمونه !
چهارشنبه 1 فروردین 1386 00:12
سال نو همتون مبارک
-
دندون عقل !
شنبه 26 اسفند 1385 20:52
خدا وکیلی این دیگه چه صیغه ایه ؟! پدر آدمو در میاره تا بیرون بیاد وقتی هم اومد باید بری بکشیش . الان کشیدمش اگه بدونید چه دردی داره . . .
-
سهراب سپهری
چهارشنبه 16 اسفند 1385 14:42
سراب : از مجموعه ی « مرگ رنگ سهراب » آفتاب است و، بیابان چه فراخ! نیست در آن نه گیاه و نه درخت. غیر آوای غرابان، دیگر بسته هر بانگی از این وادی رخت. در پس پرده ای از گرد و غبار نقطه ای لرزد از دور سیاه: چشم اگر پیش رود، می بیند آدمی هست که می پوید راه. تنش از خستگی افتاده ز کار. بر سرو رویش بنشسته غبار. شده از تشنگی...
-
کمیته انظباطی
شنبه 12 اسفند 1385 11:32
به تیر غیب اعتقاد دارید یا نه ! من که اعتقاد پیدا کردم بابا راست راست داریم راه می ریم میگن تو کردی . . . نه بابا خیال بد نکن منظورم اون چیزی که تو فکر می کنی نیست . طرف دوچار توهم شده بود سر ما خراب شد خدا رو شکر به خیر گذشت ـ (محرم دل ) نذر هزارتا صلوات کرده بود ـ
-
مثنوی عشق
جمعه 27 بهمن 1385 13:58
بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن ها که خونین سفر کرده اند سفر بر مدار خطر کرده اند از آن ها که خورشید فریادشان دمید از گلوی سحر زادشان غبار تغافل ز جانها زدود هشیواری عشق بازان فزود عزای کهنسال را عید کرد شب تیره را غرق خورشید کرد حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید درهم، حصاری شگفت از آن ها که...
-
زندگی
سهشنبه 24 بهمن 1385 12:23
زندگی به همین سادگی میگذرد . قدر لحظه ها رو بدنید . و ما چقدر دیر متوجه می شویم که بهترین لحظات زندگی همان لحظاتی است که با کمال بی رحمی اتنظار گذشتن آن را داریم .
-
آیین زندگی
یکشنبه 8 بهمن 1385 11:04
هیچ کس نمی تواند من و شما را خفیف کند و آرامش زندگی مان را به هم بزند مگر اینکه خودمان بگذاریم .
-
حرفه جالبیه !
جمعه 6 بهمن 1385 19:29
خدا ممکن است از گناهان ما در گذرد ؛ ولی سلسله اعصاب دست از سر ما بر نمی دارند . « ویلیام جیمز »
-
این منم
پنجشنبه 5 بهمن 1385 18:38
دیگه از این که بهت بگم دوست دارم چندشم میشه ! نه این که معنی دوست داشتنو نمی دونم ٬ به خاطر این که لیاقته عشقه منو نداری .
-
شکسپیر
پنجشنبه 5 بهمن 1385 17:59
برای دشمنانت کوره را آنقدر داغ نکن که حرارتش خودت را هم بسوزاند .
-
بدون شرح !
پنجشنبه 7 دی 1385 15:36
-
بدون شرح!
چهارشنبه 6 دی 1385 12:02
-
امتحان یا عشق!
چهارشنبه 6 دی 1385 11:49
خوب رسیدیم آخر ترم و دوباره امتحان ! نمی دونم چرا هر چی می خونم باز آخرش امتحانم خراب میشه ! امان از دست تو ٫ حتی الان هم دست از سرم بر نمی داری !
-
معرفی کتاب « قلعه حیوانات »
یکشنبه 19 آذر 1385 14:12
امیدوارم که تا حالا این کتابو خونده باشید و جای خودتونو تو ابن دنیای بی درو پیکر پیدا کرده باشید . اگر نخوندید از اینجا دانلود کنید منبع : www.inambemone-book.blogsky.com
-
بارون
پنجشنبه 16 آذر 1385 12:34
آسمون ابری دلت انگار گرفته خدا خودش می دونه شبای بی ستاره مگه خبر نداری کارش همیشه اینه چشات چه بی فروغه اشکای مهربونی که آسمون بباره اینجا بهار نداره از آسمون چکیده دلت آروم بگیره « پیتر فاکس » « تقدیم به مریم حیدر زاده »
-
زهرا امیر ابراهیمی
چهارشنبه 15 آذر 1385 11:18
سمت چپ عکس زنیه که اعتراف کرده توی اون فیلم سکسی بازی می کرده !!!!!!!!!!!!! خودتون ببینید کدومشون شبیه ترن چپیه یا راستیه ؟!
-
قابل توجه دختر خانم های عزیز....
چهارشنبه 15 آذر 1385 10:20
نرگس هم تمام شد..... بهروز با نسرین... احسان با نرگس .. هدایت با سمانه ... مجید با زهره.... اسماعیل با پری..... شوکت با اعظم.... همه رفتند..... فقط تو موندی و رستم.....